عشــق یعنـی لایـق مریـــم شــدن
عشــق یعنی با خـدا هـمدم شدن
عشــق یعنـی جـام لبـریز از شـراب
عشــق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشــق یعنی خواستن و بر دل زدن
عشــق یعنـی سـوخـتن و پرپر زدن
عشــق یعنـی سالهای عمر سخت
عشــق یعنـی چون همـیشه باختن
عشــق یعنـی حسرت شبهای گرم
عشــق یعنـی یـاد یـک رویــای گـرم
عشــق یعنی تا ابد فــــــانی شدن
عشــق یعنی عابد و زاهــــد شدن
عشــق یعنی همچو لیلا خون شدن
یا چو مجــنون راهـــی صحـــرا شدن
عشــق یعنی همچو من شیدا شدن
عشــق یعنی قطــــره و دریـــا شدن
عشــق یعنی زخم کوه بیــــستون
عشــق یعنی ناله های درد و خون
عشــق یعنی در جهان رسوا شدن
عشــق یعنی یـــکه و تـــنها شدن
عشــق یعنی التماس و انتظار
عشــق یعنی تا ابد با من بمان
عشــق یعنی با پرستو پـر زدن
عشــق یعنی آب بــــر آذر زدن
عشــق یعنی چـون محـمـــد پا به راه
عشــق یعنی هـمـچو یوسف قعر چاه
عشــق یعنی بیستون کندن به دست
عشــق یعنی زاهــــد اما بُـت پرسـت
یکی از صاحبدلان زور آزمائی را دید،بهم بر آمده و کف بر دهان آورده.
گفت این را چه حالتست؟ گفتند:فلان دشنامش داد.گفت:این فرو مایه
هزار من سنگ بر میدارد و طاقت سخنی نمی آرد؟
لاف سر پنجگی و دعویٍ مردی بگذار
عاجز نفـس فرومایه چه مر دی چه زنی
گرت از دست بر آید،دهنی شیرین کن
مر دی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
جز توکل بر خدا سر مایه ای در کار نیست
هرکه را باشد توکل کــار او مشکل نیست
آرامش مهتاب، محبت آسمان، بزرگی دریا و رأفت باران
وامدار نام «مادر» عزیزترین مهمان بهشت خداست